مشق نوشتن بدون عصبانیت و داد و فریاد
اول برنامه ریزی
برای انجام هر کار سختی در دنیا باید یک زمان معین و دوره معینی را در نظر گرفت تا ذهنا از دغدغه انجام آن کار سخت رها شویم. مشق نوشتن بچه ها هم از این امر مستثنی نیست.
یک برنامه کوچک روی دیوار اتاق چسباندهام از فعالیتهای روزانه دخترم. برای درس خواندن و مشق نوشتن یک ساعت وقت گذاشتهام. دخترم معمولا ناراضی و عصبانی دفتر مشقش را میآورد. بعد شروع میکنیم به درس خواندن. غرغر کردن و خسته شدم خسته شدم را با میخوای ماساژت بدم، میخوای وقتی تمام شد برات آبمیوه آماده کنم... جواب میدهم اما درس خواندن قطع نمیشود.
دوم تبدیل کارهای سخت به کارهای آسان یا حداقل قابل تحمل
هر کار سخت و بزرگی در عالم را با خرد کردن و شکستن به اندازههای کوچک میتوان قابل انجام و حتی لذت بخش کرد.
برای آسان کردن مشق باید تکالیف را به قطعات کوچک تقسیم کرد. حفظ یک شعر با ده بیت را به حفظ سه قسمتی هر بار سه تا چهار بیت تقسیم میکنیم و هر روز کمی از آن را حفظ میکند. از حفظ کردن جملات قلمبه سلمبه کتاب پرهیز میکنیم و سعی میکنم معنیش را برایش توضیح بدهم و او با ادبیات خودش یاد بگیرد. به هر حال من قصد ندارم از دخترم یک رباط بسازم .
سوم چاشنی خنده، شوخی و بازی
سعی میکنم برای اینکه یادگیری مطالب آسان شود، کمی شوخی بکنم. یا مثلا برای حفظ کردن شعر با دستم بعضی از چیزها را به او نشان میدهم مثل درخت یا گل و امثال اینها و یا شکلک درمی آورم تا یادش بماند... برای دیکته قبل از اینکه تمرین کند دیکته مینویسیم بنابراین معمولا چند تا غلط دارد. غلطها را چند بار مینویسد. دوباره دیکته میگویم. یک تخته سیاه دارد که برای تنوع روی آن دیکته مینویسد. غلطها را هم روی همان تمرین میکند. بعضی وقتها برای ایجاد تنوع و یادگیری بهتر از او میخواهم کلمات را خیلی بزرگ بنویسد. اینطوری در حین اینکه بازی می کند دیکته هم مینویسد و خسته نمیشود.
چهارم بعد از کار زنگ تفریح یادت نره
بعد از اینکه درس خواندن تمام شد. به او میگویم خسته نباشی. حتی با اینکه جوابم را نمیدهد میخواهم عادتش بدهم به اینکه از او تشکر کنم. بعد سعی میکنم لحظه تمام شدن را در ذهنش شیرین کنم مثلا: خوب تموم شد، حالا راحت برو نقاشی بکش یا هر چقدر میخوای بازی کن. یا حالا برات عصرونه آماده میکنم یا برات بیسکویت و شیر میارم .
پنجم یادآوری مزایای به برنامه عمل کردن
بارها به او مزایای مشق نوشتن سر وقت را توضیح میدهم. مثلا اگر بخواهیم جایی برویم یا مهمان سرزده داشته باشیم یا امثال اینها به او یادآوری میکنم که چقدر خوب است که مشقش تمام شده و کار انجام نشده ندارد. هر چند که اگر تمام هم نمیشد خیالش راحت بود اما با این حال به او یادآوری میکنم! یا مثلا وقتی از درس نخواندن همکلاسی ها و عصبانیت معلم میگوید یادآوری میکنم که آنها هم اگر مثل تو برنامه ریزی کنند معلم دیگه عصبانی نمیشه.
ششم و مهمتر از همه یادمان نرودکه...
قبلا هدف من از درس خواندن دخترم یادگرفتن مو به موی درسها و آوردن نمره خوب و امتحانهای بدون غلط بود. بنابراین با داد و فریاد و عصبانیت من، دخترم یاد میگرفت و نتیجه درسها هم کمابیش خوب بود و بقیه چیزها را هم که بارها اینجا نوشتهام که به کجا کشید. اما الآن یادگیری هدف ثانویه است. حقیقتا برای من دیگر دیکته بدون غلط و ورقه امتحانی بدون غلط خیلی مهم نیست. در حین درس خواندن و یادگیری هزار تا مورد مهمتر را میشود به بچهها یاد داد که اگر اهمیتشان از یادگیری دروس بیشتر نباشد کمتر هم نیست.
1- یادگیری نظم و داشتن برنامهریزی: درس خواندن که فعالیتی منظم و روزانه است بهترین موقعیت برای یاد دادن نظم و اهمیت برنامه ریزی است. درس خواندن یک تمرین است برای منظم بودن و برنامه داشتن. یاد گرفتنِ اینکه نمیشود هر کاری را هر وقت دلمان خواست انجام دهیم. برای انجام هر کاری و از جمله درس خواندن یک زمان مناسب داریم که ذهن خسته نباشد.
2- مدیریت شرایط: یادگیری برای بچهها یک چالش بزرگ است چالشی که اگر ما به عنوان پدر و مادر در کنار آنها باشیم و در این تمرین هر روزه کمکشان کنیم به آنها یاد میدهیم چطور یادگیری را مدیریت کنند و بعدها این مدیریت را در همه چالشهای زندگی به کار ببرند. مثلا بارها شده دخترم تمرینی را به خانه آورده که به نظرش سخت و خسته کننده بوده. فکر کرده دوست ندارد یاد بگیرد چون سخت است، اما سعی کردم به او یاد بدهم چطور میشود با تمرینش کشتی گرفت و پیروز شد. یادم هست یک بار باید نام سیارات و ستاره ها را به ترتیب حفظ میکرد برایش خیلی سخت بود و سختتر ترتیبشان بود. برای او که حتی از قبل اسم آنها را هم نشنیده بودمحال به نظر میرسید.
به او گفتم اگر قرار باشد فقط یکی را انتخاب کند که سیارهاش باشد کدام را انتخاب میکند او یکی را انتخاب کرد بعد هم من شدم یک سیاره دیگر. بعد برای پدرش هم یک سیاره انتخاب کردیم. بعد خودش به عنوان مبنا و مبدا شد و کم کم حفظ کردن جای سیارات دیگر بر اساس جای خودش در مدار و جای من و پدرش خیلی آسان و سرگرم کننده شد. در ضمن یادگیری اسم سیارات هم آسانتر شد. حالا خودش کم کم دارد یاد میگیرد از این سیستم برای حفظ کردن چیزهای دیگر استفاده کند.
یا بعضی وقتها شده یادش رفته شعر را حفظ کند و شب قبل از خواب یادش افتاده. قبلا حتما عکس العمل من عصبانیت بود اما حالا یک فرصت استثنایی است که یاد بدهم چطور خودش را نبازد و شعرش را هم در مدت زمان کوتاه حفظ کند.
3- استفاده از آموختهها در زندگی: به نظر من درس و مشقی که به مدرسه ختم شود و در خانه و موقع خرید و جاهای دیگر به بچهها یادآوری نشود یعنی جنبه کاربردی آن نادیده گرفته شود هیچ فایدهای ندارد. وقتی بچهها جمع و تفریق را یاد میگیرند باید موقع چیدن میز بارها و بارها از آنها خواست تعداد ظروف و لیوانها را را هم جمع کند. یا پرسید مثلا مامان امشب چند تا ظرف باید تمیز کنه؟ جنبه سرگرمی کار هم باید باشد که بچه به جواب دادن تشویق بشود. یا موقع خرید کردن از او خواست تعدادی میوه جدا کند یا با پول تو جبیش حساب کند که آیا میتواند خوراکی مورد نظرش را بخرد یا نه.